مجموعه اشعار رضوی (2)
الا یا علیبنموسیالرضا
رضا، یا علیبنموسیالرضا
به جان بندهام هر نفس تا به حشر
ترا، یا علیبنموسیالرضا
ز جان، این امیدم که گردد ترا
فدا، یا علیبنموسیالرضا
مگر از تو یابم منِ دردمند
شفا، علیبنموسیالرضا
اماما که داند مقامت، مگر
خدا، یا علیبنموسیالرضا
زدی بر همه عاشقان از کرم
صلا، یا علیبنموسیالرضا
تو شاهی و نامت بلند است و ما
گدا، یا علیبنموسیالرضا
سخی! ای امام غریب شهید
سخا! یا علیبنموسیالرضا
مرا دم به دم چون نی از شوق تو
نوا: یا علیبنموسیالرضا
«فَمَن غیرُکُم نورهُ حجةٌ
لَنا»یا علیبنموسیالرضا؟
أأنت شفیعٌ لنا فی الحساب؟
- بلی، یا علیبنموسیالرضا
مگر درد ما با نگاهت شود
دوا، یا علیبنموسیالرضا
گرفتهست دین از شما خاندان
بقا، یا علیبنموسیالرضا
رَضی!- ای که راضی و مرضی تویی
رضا- یا علیبنموسیالرضا
قدر را تو حاکم، که در حکم توست
قضا، یا علیبنموسیالرضا
علی- ای که عرش معالی تویی
عُلی، یا علیبنموسیالرضا
رسد از ملائک به تقدیس تو
ندا: یا علیبنموسیالرضا
که حقِ ولایت نیاوردهایم
بجا، یا علیبنموسیالرضا
تویی جدّ «هادی» که از نور توست
هدی یا علیبنموسیالرضا
به دیدار دلهای اعمای ما
بیا، یا علیبنموسیالرضا
مگر از تو فرّ شهی یافتهست
هُما؟! یا علیبنموسیالرضا
ز نامت در افلاک پیچیده است
صدا: یا علیبنموسیالرضا
ولاک لنا فی مهّماتنا
کفی، یا علیبنموسیالرضا
ولی هستی و در دو عالم تراست
ولا، یا علیبنموسیالرضا
ولی هستی و در ولا دیدهای
بلا، یا علیبنموسیالرضا
عطا کن که خود بر تو زیبنده است
عطا، یا علیبنموسیالرضا
کرم کن که از جان کرم بنده است
تو را، یا علیبنموسیالرضا
خوش آن کس که تو میکنی حاجتش
روا، یا علیبنموسیالرضا
همه شب بسوز و به گریه بخوان
دلا! یا علیبنموسیالرضا
شاعر:محمد سعید میرزایی
هر آن سائل که سر بر خاک مهر هشتمین دارد
مفاتیح الجنان را یک به یک در آستین دارد
زمین طوس را نازم که حتی آسمانش هم
ز مهر و ماه، نقش سجده بر روی جبین دارد
زمین هر نو بهار از حلّۀ سبز تو میپوشد
فلک از ماه نو نام ترا نقش نگین دارد
هر آن زائر که یکشب در جوار این حرم باشد
«سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد»8
به درگاهش اولوالعلمند بر قسط از شرف، قائم
ولایتهای دیگر بر سر اهل یقین دارد
خراسان بین که نور دیدۀ خیرالنسا در اوست
که در خود پارهای از جسم خیرالمرسلین دارد
کبوتر گر رسد اینجا هواگیر حرم گردد
اگر آهو بیاید در برش، حصن حصین دارد
بنازم نام این سلطان که رأفت آنچنان دارد
بنازم بخت آن کشور که سلطان اینچنین دارد
ولای چارده خورشید نورانی است با آن دل
که منشور رضای آفتاب هشتمین دارد
شاعر:محمد سعید میرزایی
حرم تو کعبة دل، کرمت همه خدایی
کنی از کرامت خود به خدا خدا نمایی
در باز توست افزون من بی نوای محزون
ز کدام در درآیم به بهانة گدایی
کرم تو می دهد رو به گدای تو وگرنه
ندهند پادشاهان به فقیر آشنایی
من اگر گناه کارم تو رئوف و مهربانی
کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی
تویی آن که هر که آید به زیارت تو یک بار
تو سه بار از عنایت به زیارتش بیایی
به خدا گناه کارم دگر آبرو ندارم
چه شود دهی ز نارم به محبتت رهایی
بکشم هماره نازت مگرم دهی اجازت
که به یک زیارت تو سر و جان کنم فدایی
همه را تو دست گیری همه را تو می پذیری
چه امیر شهر باشد چه فقیر روستایی
به حریم توست بارم به حرم چه کار دارم
کند از هزار کعبه حرم تو دلربایی
کرمت به کل عالم حرمت پناه "میثم"
به شما از او توسل ز شما گره گشایی
شاعر:حاج غلامرضاسازگار
ضامن آهو مىشی ضامن دلهاى ما
سـایه لطف توئـه روى سـر زائرا
مثل کبوتر به هواى تو پَـر مىکشم
تا که بگیره دل من رنگ و بوى خدا
یا ثامن الحجج ، همیشه دل دیوونه
دور و بَر سقّا خونه ، از کرم تو مىخونه
گنبد آسمـونى تو قـبلة همـه دل هاس
هواى حرمت پُره از عطر و بوى گل یاس
کنار سقاخونه مىخونیم از دستاى عباس
شاعر:سراج
بهشته رواقش ، خورشیده چراغش ، دل به اشتیاقش
شبیه کبوتر ، زده تا حرم پر
مسافر مشهد ، کبوتر گنبد ، یا زائر مرقد
دارم میرم اونجا ، به پابوس آقا
گلبارونه کوچه های خراسان
امشب شده ذکر تموم ایران
اباالحسن امام رضا یا سلطان ، یا سلطان
میام اونجا تا برایِ کفترات دونه بپاشم
همیشه وقف تو مثلِ یه زیارتنامه باشم
در ازل چون طرح آدم ریختند
با گِلم مهر رضا آمیختند
غرق منت غرق آبادی شدم
لایق لطف خدادادی شدم
باز امشب دل توسل می کند
بر لبم نام رضا گُل می کند
ای عزیز فاطمه شمس الشموس
آفتاب نجمه مأنوس نفوس
قبله ی هفتم عزیز مرتضی
عالم آل محمد یا رضا
ای سراپا نور اجلالِ علی
ای علی دوم آل علی
پور موسی مظهر ا... و نور
خواهش موسی تویی در کوه طور
جای هر دل بر سر بام تو نیست
هر زبان که لایق نام تو نیست
عالم و آدم ز تو گوید کم است
بردن نام تو اسم اعظم است
شکر لله خار گلزار توأم
بر سر بازار دل زار توأم
با کلاف جان خریدارت شدم
ضامن آهو گرفتارت شدم
هیچ بودم اعتبارم داده ای
خشک بودم برگ و بارم داده ای
پرده بر کار بدم انداختی
بین مردم سر بلندم ساختی
ای ملائک در حریمت صف زده
با سلام و ذکر و تسبیح آمده
ای تجلیّ خدا روی زمین
سایه سار مهر تو حصن حصین
عالم و آدم به لطفت دل خوشند
مه رخان خود را برایت می کُشند
خضر مشتاق رخ جانانه ات
جرعه ای خورده ز سقاخانه ات
سائلت را منصب شاهی کم است
آستان بوس تو خود صاحب دم است
ای امام مهربان مهمان نواز
ای پذیرای همه با روی باز
بین شاه و بنده اینجا فرق نیست
خوب و بد در چشم زیبایت یکی است
این سخن عین کمال و لاف نیست
با تو و حرف از بهشت انصاف نیست
ای بهشت از هر نگاهت ریخته
اشک بر دامان تو آویخته
خانه ی ویران دل آباد توست
قبله ی من صحن گوهر شاد توست
هر اجابت بسته بر ایمای توست
در جواز کربلا امضای توست
دوباره می رسد از دور عطر و بوی رضا (ع)
که تازه گردد از آن در دل آرزوی رضا (ع)
خمار دهر کجا راه می تواند یافت
در آن دلی که بنوشد می از صبوی رضا(ع)
به گرد کعبه لطفش هماره می گردد
زهر طرف دل شیدا به جستجوی رضا (ع)
به هر طرف نگری حلقه حلقه می بینی
هزار عاشق سر مست گفت و گوی رضا (ع)
خدای من بنواز عاشقان کویش را
به یمن مقدم سر تا به پا نکوی رضا (ع)
من زهم بگشوده ام چشم ترم
بس تماشایی است کوی دلبرم
می زند اینجا دل من بال و پر
می شوم اینجا ز خود هم بی خبر
شهپر جبریل اینجا گشته فرش
بر تماشا آمده عیسی ز عرش
در حریمش بسکه دل روی دل است
زائرین را راه رفتن مشکل است
یک نگاهش درد عالم را دواست
بارگاه قدس او دارالشفاست
من گدایم ای امیر ارض طوس
من سیه رویم تویی شمس الشموس
جذبه عشقت مرا دیوانه کرد
بر سر زلفت دل من خانه کرد
ای بلندای حریمت بام عشق
خود تویی ساقی ضریحت جام عشق
بر سر کویت مرا پابست کن
از می عشقت مرا سرمست کن
ز اشک خود غسل زیارت کرده ام
روی بر درگاه تو آورده ام
ای حریمت جنت المأوای من
گر مرا از در برانی وای من
ای سراپا ناز کمتر ناز کن
این منم در میزنم در باز کن
طعنه زد رخسار تو بر آفتاب
آفتاب فاطمه بر من بتاب
از شمیمت جان به صحرا می دهی
تو سراپا بوی زهرا می دهی
فارغم از مسجد و دیر و کنشت
می وزد از کوی تو بوی بهشت
ای طبیب عشق بیمار توأم
تو گلی من کمتر از خار توأم
گر چه من آواره هستم کو به کو
گر چه پیش تو ندارم آبرو
لیک می دانم پناهم می دهی
در میان خانه راهم می دهی
یابن زهرا من ندارم جز تو کس
لحظه آخر بفریادم برس
در همه عالم چه غم دارم رضا
تا ترا دارم چه کم دارم رضا
شاعر: سید محسن حسینی
******************************
ای فضل تو بیکــران رضاجان
ای جنت جــاودان رضــاجان
ای جلـــوۀ لامکان رضــاجان
مرضیّ و رضیِّ جـان رضاجان
عالم ز پیات روان رضــاجان
ای آمـــده زآسمان رضـاجان
جانِ دل و جان بمان رضاجان
ای جـان همه جهان رضـاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
ای سلسلـــۀ الـذهب کـلامت
از هـــر چـــه بلنــدتر مقــامت
گــــوینـد فرشتــگان سلامت
ای واجـب عینــــی احتــرامت
خــورشید، کبــوتری به بامت
آه ای به رضــــا رسیــده نامت
از خــالقِ مهــربان، رضـا جان
ای جان همــــه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
ای مقصــدِ شوق کـــــاروانها
دلهـــا ز پـــی تــوأند و جانــها
جــان و دل پیـــرهـا، جـوانها
مشهـــور تـــویی در آسمـــانها
وصف کـــرمِ تــو بـر زبانــها
مشهور کــــرم، تـو در جهانها
عالم بــه تو میهمان رضــاجان
ای جـــان همه جهان رضـاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
جــان در حـــرمِ تـو پر گرفته
دل رفتــه ز جــان خبــر گرفتـه
پــروانـــه شده، شرر گـــرفته
تا خــاکِ تــو را بـه بــر گـرفته
عالــــم سخنت بـــه زر گرفته
گــر خصم، رهــی دگر گرفتـه
ماییـــم و تو همچنان رضاجان
ای جان همــه جهان رضـاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
مقبــول خـــدا تویی رضاجان
خورشیــد هدی تویی رضاجان
شاه دو سرا تویـــی رضــاجان
هم عینِ «رضا» تویی رضــاجان
هم حسن قضـا تویی رضاجان
جان و دل مــا تویی رضــاجـان
عالم همه تن، توجان رضاجان
ای جان همـــه جهان رضاجـان
جان تو و شیعیان رضاجان
ای گل ز تو رنگ و بو گرفته
چـــون غنچه ز غیـر، رو گرفته
مــه در حـرمت وضـو گـرفته
مهـــر از رخت آبـــرو گــرفته
اشک است و ره گـــلو گرفته
بغضـــم ره گفتــــگو گـــرفته
خودحرف دلم بخوان رضاجان
ای جـــان همه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
عــرش است مقام بارگـــاهت
ای چشم ملک به روی مــاهت
من عــابر کـــوچــۀ نگــاهت
قـــربان نگـــــاه خیـــرخواهت
ای هر چه که هست در پناهت
من سر نکشم، به خــاک راهت
زین قبـــله و آستان، رضاجان
ای جان همـــه جهان رضاجـان
جان تو و شیعیان رضاجان
هر چنـــد که غرقــۀ گنـــاهم
شرمنــــدۀ نــامـــــۀ سیـــــاهم
آهـــویم و گمشدهست راهـم
خود نیست جز این حرم پناهــم
من جز تو ولیِّ خود نخواهم
ای قافـــلههــای اشک و آهــم
دنبــال تـــو مهــــربان رضاجان
ای جان همه جهان رضاجان
جان تـو و شیعیان رضاجان
توحیــــد به شرط توست کامل
ای آینــــۀ فــرشتـــهْ حــامل
ای عـــرشیِ پاکِ نـــورْ محـمل
محمود تـــو را همــه خصائل
خــــورشیدی و چشمـــة فضائل
مهمــان توییـم و جمـله سائل
قــربان تـــو میـــزبان، رضـاجان
ای جان همـه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
ای وارث مسنــــدِ معـــــــارف
تا کیست بـه رفعت تو عارف
ای حسن تــــو مجمــع اللطائف
دل در حرمت همیشه عاکف
جـــان گشتــه به گنبد تو طائف
ای بر تــو به جمـــلۀ مـواقف
پیـــوسته درودمـــان رضــاجان
ای جان همه جهان رضاجـان
جان تو و شیعیان رضاجان
هـــر چنــد کــــه میکنم تأمّل
دل هجر تو کی کند تحمّـل؟
جــــز بــــر تو کجا برم توسّل؟
تمثیــــل رضـــایی و تـوکّل
ای خاک قـــدوم تـــو همه گل
نام تـــو بر آسمـــان زده پل
از نور، چــــو نردبــان، رضاجان
ای جان همه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضـاجان
تا سایـــۀ تـــوست بـــر سر مـــا
چــون نور خـداست، رهبر ما
حبّ است و ولاست سنــــگر ما
کشتـی نجـــات و لنــــگر ما
دوری ز تــــو نیست بـــاور مــــا
طوبـــایــی و سایــه گستر ما
ای گلشن گلفشـــــان رضـــاجان
ای جان همه جهان رضاجان
جـــان تو وشیعیان رضاجان
«ای نـــــور بتــــاب جان مـارا
ده جلـــوه همه روان مارا
پــــر نــــور کـــن آسمان مارا
افــــزون بنمـــا توان مـارا
پــر بــــار نمــــا نهـــان مـــارا
تضمین بنمـــا جنــان مارا
ای خسروانس وجــان رضاجان
ای جان همه جهان رضاجان
جــان تو و شیعیان رضاجان
در عیـــد ولادت تــــو ای شاه
هستیم پنــاهنده به درگاه
مــــارا نبـــود به جـز درت راه
ای هـادی خلقها الـی الله
هستـــی تـوزآنچه گـویم آگاه
درشام ظلال من توئی ماه
خواهیـــم زتو امــان رضا جان
ای جان همه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
عیــد است وهمـه در آرزوئیم
زین یمن همه شکفته روئیم
با نـــام تو گرم گفتــــگوئیـم
ما جز رۀ تو رهی نپوئیــم
چیــزی به جــز از ولا نجوئیم
مادر پی کسب آبروئیــم
مارا سوی خود بخوان رضا جان
ای جان همه جهان رضاجان
جان تو و شیعیان رضاجان
********************************
شبی خیال خودم را به آستان توبردم
کبوترانه دلم را به آسمان تو بردم
منم پرنده ی تنها که گنبدت وطنم بود
هزاربار تنم را به آشیان تو بردم
شبیه پیچک مرده...لجن گرفته تنم را
گناه نامه ی خود را به بوستان تو بردم
من آن ستاره ی دورم که با ضمانت چشمت
شهاب ناقص جان را به کهکشان تو بردم
من از کنار ضریحت پلنگ گونه پریدم
و آهوانه سرم را به ریسمان تو بردم
تو هشتمین غزلی از میان شاه غزل ها
وشاه بیت غزل را به خانمان تو بردم
شاعر:محمد جواد حاجی بنده
امدم مهربان ترین اقا
باز هم خورده ام زمین اقا
امدم تا ز خاک برداری
ابروی مرا همین اقا
کارد بر استخوان رسیده شده
روزگار مرا ببین اقا
سایه ات بر سرم همیشه مدام
اه همسایه امین اقا
زحمتت داده ام همیشه میدانم
خجلم از شما چنین اقا
تو که همسفره غلامانی
کمی ام پیش ما نشین اقا
بی شما ما کجای دنیاییم
بی تو اقا چقدر تنهاییم
شاعر:حسن کردی
*******************************
خانه های آن کسانی میخورد در بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چهارده معصومم(ع)اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر(ع) بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که فداکِ گفتنش رو به قم است
باسلامش میکند قم را منوّر ، بیشتر
قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چِل اختر بیشتر
قصد این بارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر(س) بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف بابا ها ست معمولاً به دختر بشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
گنبدت ضرب المثل های مرا تغییر کرد
هرکه بامش بیش برفش ، نه! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هرکجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر ، بیشتر
از غلامان شماهم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم در راه تو هستم روز آخر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا(س) ـ چون شنیدم که به مادر بیشتر-
دوستت دارم نمیدانم که باور میکنی
راست میگویم به والله از ابوذر بیشتر
امشب خدا برای بشر مثنوی سرود
یک مثنوی به قافیه معنوی سرود
یک مثنوی که قافیه هایش تبارک است
هر واژه ای در آن بگذارد مبارک است
این شعر را به آینه های جهان نوشت
در هر ردیف قافیه را آسمان نوشت
کم کم خدا هوای تفأل گرفت و بعد...
شعرش دوباره حس تغزل گرفت و بعد...
اول به پیش مقدم تو کیمیا سرود
خاک تو را برای بشر توتیا سرود
وقتی برای زائر خود کعبه آفرید
آنجا به خاطر دل ما کربلا سرود
وقتی شنید پای شما پیر می شویم
آنجا نشست و آیه «قالوا بلی» سرود
وقتش رسیده بود که ما هم کسی شویم
ما را برای صحن و سرایت گدا سرود
فطرس رسید پشت در خانه شما
وقتی خدا برای ملائک تو را سرود
پایان گرفت کار غزل، باز مثنوی
هی می کشید قافیه ها را به پیروی
برقی زد آسمان و سرودن شروع شد
چشمی گشود و معنی بودن شروع شد
به مدح حضرت سلطان دین امام رضا
به افتخار نمایم ولای خود اظهار
امین قادر سبحان، امان خلق زمان
سپهر مجد و کرامت، مکان عز و وقار
ولی ثامن و ضامن خدایگان شرف
بزرگ ظل خداوند قادر جبار
امام مشرق و مغرب علی بن موسی
سلیل ختم رسولان محمد مختار
غیاث عالمیان حجت خدای جهان
قوام ملت و دین، نجل حیدر کرار
طواف مرقد او هست منتهی الامال
نگاه رحمت او هست مقصد ابرار
غبار خاک درش توتیای چشم ملک
ضیای قبه ی او شمع محفل احرار
فضائلش بود افزون ز قطره ی امطار
مناقبش بود افزون ز موجهای بحار
ز آب جوی حریمش نمونه ای زمزم
ز بوی عطر رواقش نشانه مشک تتار
به درگهش به تذلل نمایم استشفاع
ز روضه اش به ضراعت نمایم استنصار
ز حق به مشهد او باد رحمت و صلوات
ز ما درود و تحیات بی حد و بسیار
سؤال «لطفی صافی» ز حضرتش این است
که در شداید و اهوال باشدش او یار
شاعر:آیت الله صافی گلپایگانی
الا باد صبا ای پیک عشاق
پیامی بر از این مهجور مشتاق
به سوی خطه ی قدس خراسان
به پور طور موسی قطب امکان
به سوی مقصد پاکان و خاصان
به سوی قبله ی ارباب عرفان
به سوی کعبه ی اصحاب حاجات
به دار معجزات و خرق عادات
مکان علم و توحید و فضیلت
مقر پیکر پاک حقیقت
به درگاه رضا سبط پیمبر
غیاث خلق عالم، غوث اکبر
رواقش رشک فردوس برین است
هوایش مشک بیز و عنبرین است
رضا شاهنشه ملک فضایل
ستوده سیرت و نیکو خصایل
جهان مکرمت، مصباح بینش
سپهر مرحمت، دریای دانش
امام مشرق و مغرب شه دین
مکان عزت و اجلال و تمکین
فروزان مهر پرنور ولایت
درخشان در دریای امامت
جمال الله و وجه الله اعظم
ولی الله و سرالله اقوم
سلامم را نما تقدیم کویش
مشام جان معطر کن ز بویش
بگو «لطفی» غمین و دل فکار است
جدا از روضه ات محزون و زار است
ز هجرم آن چنان اندر تب و تاب
که ماهی آن چنان در خارج از آب
الا ای مظهر الطاف باری
ز درگاه تو خواهم رستگاری
خجسته درگهت باب نجات است
و ز آن خلق جهان را بس صلات است
خوشا حال نکوی خادمانش
خوشا حال حضور زائرانش
خوشا آنان که آنجا در نمازند
خوشا آنان که در راز و نیازند
الا ای معدن لطف و عنایات
الا ای مرکز جود و کرامات
از این بار غم و این نار هجران
خلاصی ده مرا ای رکن ایمان
قبولم کن که سر تا پا خطایم
گدای کوی احسان شمایم
شاعر:آیت الله صافی گلپایگانی
ز ما به حضرت سلطان دین امام رضا
هزار تهنیت و شادباش و مدح و ثنا
بزرگ حجت حق هشتمین امام بحق
ظهور عزت یزدان، شفیع روز جزا
امام مشرق و مغرب علی بن موسی
جهان دانش و بینش سپهر جود و سخا
عطا نمود خدایش یگانه فرزندی
که آسمان و زمین را ز بود او است بقا
قدم گذارد به عالم خجسته نوزادی
که زنده گشت ز یمن قدوم او دنیا
فرشتگان همه اندر مسرت و شادی
پر از شعار نشاط است عالم بالا
جهان ز نور جوادالائمه روشن گشت
گشوده شد در دیگر به سوی طور لقا
هزار سال بگوید مدیحش ار «لطفی»
هنوز شمه ای از مدح او نکرده ادا
شاعر:آیت الله صافی گلپایگانی