جشنواره ی سرود رضوی استان بوشهر

جشنواره ی سرود رضوی استان بوشهر
بسم رب العشق، رب العالمین

دبیرخانه کانون های فرهنگی هنری استان بوشهر
کانون شاه خراسان تخصصی آوا و نوا

جهت ارتباط: 09176667594 (آذرکشت)
بایگانی
۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۸

مجموعه اشعار رضوی(1)

 

شعر قاسم صرافان برای امام رضا(ع)

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !
 
من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !
 
به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !
وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت
افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !
تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطه‌خواه»م یا رضا !
مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !
یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !
از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !
من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات  
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !
پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !
یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !
از آب سقا خانه‌ات یک جرعه نوشیدم ببین
«رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا !




شعر مهدی رحیمی برای امام رضا(ع)

چشم در تاثیر زیبایی از ابرو کمتر است

مستی ابروی یار از گیسوی او کمتر است

اصل زیبایی ست این که پلک در بالای چشم

شک کند در صحن از امثال جارو کمتر است

یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت

حس کند که از خودش هشتاد کیلو کمتر است

بارها در تنگ آغوش ضریحت دیده ام

فاصله بین من و روح من از مو کمتر است

با حساب دنیوی در این حرم سر خم نکن

چون بهای چار زانو از دو زانو کمتر است

بس که با نیت نخوردی زود باور می کنی

آب سقاخانه از یک مشت دارو کمتر است

از خودت بگذر به ترفندی که در این بارگاه

عارف بالله هم گاهی از آهو کمتر است




 شعر مریم سقلاطونی برای امام رضا(ع)

گنبدت از هر کجای شهر سوسو می کند

دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب

صبح ها، صحن حرم را آب و جارو می کند

ماه هر شب کنج بست "شیخ حر عاملی"

یاد معصومیت آن بچه آهو می کند

یاد معصومیت آن بچه آهو ...یاد تو

کوچه های شهر را لبریز "یا هو " می کند

باد، هم مثل نگهبان درت... بدو ورود

غصه را از شانه های خسته، پارو می کند

عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت

هر که می آید حرم ... این عطر را بو می کند

×××

...خادمی می گفت که... آقا به وقت بدرقه

دست زائر را پر از گل های شب بو می کند



 شعر وحید قاسمی برای میلاد امام رضا(ع)

گلدسته هایِ مرقدتان پایه هایِ عرش           

 فانوس هایِ ساحل بی انتهایِ عرش

 بر ساحت ضریح تو انس وملک دخیل              

  آیینه کاری حرمت کار جبرئیل

 زوار خاکی حرمت کبریایی اند                       

 سرگرم کاروکسب شریف گدایی اند

 هرلحظه فطرس آمده پابوسیِ شما              

 طفلی همیشه مانده پَرش زیردست وپا

 لاهوتیان مقلد احکام عشق تان                      

 مِی خوارگان دائمیِ جام عشق تان

 ای قبله ی نیاز سماواتیان رضا                        

 پیر مغانِ دیر خراباتیان رضا

 صدها ستاره مست شراب نگاه تان                 

 بال فرشته هایِ سما فرش راه تان

 پیغمبران ز محضرتان فیض می برند                 

 بهر کبوتران حرم دانه می خرند

 روح الامین به لطف شما دل سپرده است         

 او با کبوتران حرم دانه خورده است

 امشب دخیل پنجره فولاد می شوم                 

 در بیستون عشق تو فرهاد می شوم

 ای نورلایزال، بگو با دلم سخن                        

 شد بقعه ی مطهرتان کوه طور من

 شیرین دهن، حدیث تو طعم عسل دهد         

 زیبا سخن،کلام تو عطر غزل دهد

 آقا نگاهتان به گِلم  روح داده است           

 تاثیر ‌چشم هایِ شما فوق العاده است

 من کافر نگاه اهورایی توام                           

 مجذوب طرز خنده ی زهرایی توام

 دربین پیروان تو ملحدترین منم                       

 زندیقیِ رسیده به مرز یقین منم

 تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم           

 زاهدترین خلیفه ی ملک خدا شدم

  از زیر قبه ی تو به معراج می روم                    

 دیوانه وار در پی حلاج می روم

 قرآن مقام شامخ تان را ستوده است             

 گنجینه ی حقایق خود را گشوده است

 با گوشه چشمِ فاطمیِ خود چها کنی!            

 سنگ سیاه قلبِ مرا ،کهربا کنی

 من از پل صراط جزا پرت می شوم                  

 دستم اگر که روز قیامت رها کنی

 آقا چه می شود که مرا در صف حساب           

 از لابه لای آن همه آدم سوا کنی

 آقا چه می شود که شوم مَحرم و شما           

 من را برای دیدن زهرا صدا کنی

 آقا سعادت دو جهان قسمتم شود                   

 یکبار اگر برای غلامت دعا کنی



 شعر غلامرضا سازگار برای میلاد امام رضا(ع)

ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پارة تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینة تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینة سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بسته اند خیل رسل در حضور او
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش
هر قامتی که سرو لب جو نمی شود
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
در طوس پارة تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار می کشی
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسة امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمنده ام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید می شوم
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردّم نکن که از همه بی آبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام 



شعر مجید لشکری برای امام رضا(ع)

ای کاش غزل قصیده می شد

سـیب غـزلم رسـیده می شد

بـا نام رضـا سـیاهـه ی دل

با معجزه ای سپیده می شد

بـا اذن دخـول مهبط عشق

هر چیز ندیده دیده می شد

آهـوی اسـیر اشـک هایم

از کنج نظر رهیده می شد

بـر حبل مـتین دسـتهایت

معماری دل تنیده می شد

یا اینکه کشان کشان به سویت

پـیشـانی مـا کشـیده می شـد

***

یا حضرت ثامن الأئمّه

بر تکمله ی عمل تتمّه

***

هر کس که به دام تو گرفتار

بـر مهـر و مـرام تـو گـرفتار

از روز ازل گـدای کویت

تا حُسن ختام تو گرفتار

صد بار زیارت تو بس نیست

بـادا بـه مُـدام تـو گـرفـتـار

ما جلد ضـریح آفتابیم

بر گنبد و بام تو گرفتار

با واژه ی «حصنی» تو سرمست

بـا طـرز کـلام تـو گـرفـتـار

عمری به «علیک» کرده عادت

عمـری بـه «سـلام» تو گرفتار

ای «عروه ی لانفصام»، مائیم

در زلـف زمـام تـو گـرفتار

***

ما خانه به دوش و جرعه نوشیم

مَشـتی صـفتان پر خـروشیم

***

ما داغ تب و تعب نداریم

چون غیر تو را طلب نداریم

با ذکر مَن اسمُهُ دوایت

ما دلهره ی مطب نداریم

تا شمس شموس چهره ی توست

تاریکی و ظلم شب نداریم

کوثر اگر از لبت نجوشد

ما باده ی لب به لب نداریم

با هرکه به جز رضا بگوید

ربط و سبب و نسب نداریم

بر گردن شیعگی به والله

جز «سلسلة الذهب» نداریم

ما بنده ی کوچه گرد و خامیم

تنبیه کنید ادب نداریم

***

ای «بضعه»ی خاتم رسالت

ای اصل اصیل و با اصالت

***

آرام تـلاطــم جـهــانـی

هم کعبه ی مردم جهانی

از هفت جهان شنیدم امّا

تو رتبه ی هشتم جهانی

آهو نه! ولی کبوتر آری

تا رونق گـندم جهانی

هم آه دم مسیح هستی

هم طـور تکـلّم جهانی

ای مشهد با صفات جنّت

توس و نجف و قم جهانی

لبخند بزن شب ولادت

تو روح تبسّـم جـهانی

***

در «صحن عتیق» تو دخیلیم

یک مُشت «عتیقه»ی ذلیلیم

***

بر دامن شر شرر بگیرد

آه نفست اگر بگیرد

مرغ دل کاظمینی من

از باب جواد پر بگیرد

طوطی شده او که با ادایی

از کنج لبت شکر بگیرد

خشکیده نگاه زائر تو

او آمده چشم تر بگیرد

آغوش گشوده سمت مرقد

تا قبر تو را به بر بگیرد

عمری به خطا گذشته کارش

ای کاش دوباره سربگیرد

***

ای بارش مهربان باران

ای مایه ی افتخار ایران



 شعر یوسف رحیمی برای میلاد امام رضا(ع)

حس می‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل های در باران رها را

غرق اجابت می شود دست نیازش

هر کس که می خواند در این مرقد خدا را

ای مظهر رأفت برای تو چه سخت است

خالی ببینی دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر می‌شود تا گنبد تو

می‌آورد فریادهای یا رضا را

آئینه های لطف تو تکثیر کردند

در چشمة دل اشک های بی صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

می‌گیرم از دستت برات کربلا را

ای زائران اینجا دخیل غم ببندید

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بیا» را

پائین پای تو غباری می سراید

شعر کرامات نگاه کیمیا را


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۱۲
لبیک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی